برنامه ریزی استراتژیک موفق

تحقیقات در طی سال ها نشان داده است که درصد زیادی از دولت ها در سطح ایالتی و محلی از برنامه ریزی استراتژیک استفاده می کنند. برنامه ریزی استراتژیک به طور فزاینده ای در سراسر جهان رایج است، از جمله در کشورهای غیر انگلیسی زبان و افرادی که دارای فرهنگ اداری مثل ایتالیا و فرانسه هستند. در این مقاله مفهوم برنامه ریزی استراتژیک، تاریخچه مختصری از چگونگی پیدایش آن و مولفه های کلیدی برای داشتن یک برنامه استراتژیک موفق شرح داده می شود.

تاریخچه استفاده از برنامه ریزی استراتژیک

مفهوم برنامه ریزی استراتژیک در دهه 1950 شکل گرفت، و در اواسط دهه 1960 و 1970 محبوب شد. در طی آن زمان، مدیران معتقد بودند که برنامه ریزی استراتژیک، مشکلات کسب و کار را بر طرف می کند. با این حال، در دهه 1980، این پایبندی کاهش یافت، زیرا برخی برنامه ها بازده مورد انتظار را به همراه نداشتند. کاربرد برنامه ریزی استراتژیک بعدها در دهه 1990 مجددا احیا شد و همچنان در کسب و کار مدرن باقی مانده است.

تعریف برنامه ریزی استراتژیک

>   برنامه ریزی استراتژیک ابزاری مدیریتی برای چند هدف اصلی است: برای کمک به سازمان برای انجام کار بهتر، تمرکز برای اطمینان از اینکه اعضا در جهت رسیدن به اهداف کار می کنند و مسیر خود را در محیط همواره در حال تغییر، در جهت رسیدن به یک هدف، تعیین و تنظیم می کنند.

>   برنامه ریزی استراتژیک، طرحی را ارائه می کند که یک سازمان برای دستیابی به اهداف خود از آن استفاده می کند. این طرح، جهت و اهداف کل سازمان و تمام جنبه های عملیاتی آن را نشان می دهد.

>   به اختصار، برنامه ریزی استراتژیک تلاشی مداوم برای ایجاد تصمیمات و اقدامات اصولی است که یک سازمان را با تمرکز بر آینده راهنمایی می کند که چه سازمانی، چه کاری انجام می دهد، و چرا این کار را انجام می دهد.

>   همچنین به بیان دیگر، برنامه ریزی استراتژیک شامل مجموعه ای از مفاهیم، رویه ها، ابزارها و شیوه هایی است که به منظور کمک به تصمیم گیرندگان و سایر ذینفعان در رسیدگی به آنچه برای سازمان ها واقعاً مهم است، تشکیل شده است. برنامه ریزی استراتژیک می تواند بخشی از عملکرد مدیریت استراتژیک باشد که برنامه ریزی را با اجرا پیوند می دهد.

6 مؤلفه کلیدی برای ایجاد یک برنامه استراتژیک موفق

در اینجا شش مؤلفه اصلی برای ایجاد یک برنامه استراتژیک موفق برای کسب و کار شما آورده شده است:

1. ارزیابی روند صنعت، رقبا و مشتری

اولین مرحله از هر برنامه ریزی استراتژیک با مطالعه بازاری که در آن فعالیت می کنید شروع می شود. صنعت چقدر بزرگ است؟ سرعت رشد آن چقدر سریع است؟ رقبای اصلی چه کسانی هستند؟ چقدر سرمایه دارند؟ چه کارهایی انجام می دهند؟ روند قیمت گذاری چیست؟ مشتریان شما از چه کالاها یا خدماتی استفاده می کنند؟ آیا روند کلان اقتصادی وجود دارد؟ آیا مقررات دولتی وجود دارد؟ شما نمی توانید یک برنامه مؤثر برای کسب و کار خود تعیین کنید، مگر اینکه واقعاً درک کنید چه چیزی در مقابل یک صنعت و منظر رقابتی وجود دارد. به این موضوع، به عنوان یک “ارزیابی خارجی” از روند کلی بازار که بر کسب و کار شما تأثیر می گذارد، توجه داشته باشید.

2. آنالیز SWOT را برای کسب و کار خود انجام دهید.

آنالیز SWOT نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها را ارزیابی می کند. نقاط قوت شامل کارکنان، مشتری، موقعیت بازار، منابع مالی، کانال های فروش، محصولات، سودآوری، رشد و غیره. نقاط ضعف شامل کارکنان، موقعیت بازار، سود ناخالص، منابع مالی، آسیب پذیری در عرصه رقابت، محصولات از دست رفته، شکایات مشتری، کانال های فروش از دست رفته. فرصت ها شامل ورود به بازارها، تشکیل اتحادیه ها، جمع آوری سرمایه، انتشار محصولات جدید و غیره. و تهدیدها شامل از دست دادن کارکنان کلیدی، فقدان منابع مالی، کمبود منابع مالی، افت قیمت ها و غیره می باشد. این موضوع را به عنوان یک “ارزیابی داخلی” از کسب و کار خود در نظر بگیرید.

برنامه ریزی استراتژیک

3. ماموریت و چشم انداز خود را تعریف کنید.

هنگامی که ارزیابی داخلی و خارجی انجام شد، شما موقعیت خوبی برای نوشتن ماموریت و چشم انداز خود دارید. ماموریت شما از “چرا ما وجود داریم؟” صحبت می کند. چیزی مانند “ماموریت ما جایگزین کردن تحقیقات بازار آفلاین با دیدگاه Social Listening است”. چشم انداز شما از “چه چیزی ارائه می دهیم و به کجا می رویم” صحبت می کند. چشم انداز خوب باید قابل اندازه گیری و محدود به زمان باشد. چیزی مانند “ما قصد داریم در مدت 3 سال، 50 میلیون دلار درآمد از پلتفرم Social Listening به دست آوریم”. این جملاتی است که کلیه تصمیمات از آنجا هدایت می شوند.

4. اهداف کسب و کار شرکت خود را تعریف کنید

هنگامی که می دانید به کجا می روید، می توانید شروع به رسیدن به اهداف کسب و کار خود کنید که به شما امکان رسیدن به چشم انداز را می دهد. اهداف شما نتایج مشخصی است که در تلاش برای رسیدن به آن هستید که می تواند مواردی مانند تغییر در عرضه محصول، استراتژی های فروش و بازاریابی، منابع مالی، بهره وری عملیاتی، فرهنگ کارکنان و اهداف مالی را شامل شود.

5. اهداف را به سطح دپارتمان ببرید.

اکنون باید تصمیم بگیریم که چه اهداف و ابتکارات خاصی را اجرا کنیم تا شرکت به هر یک از اهداف تجاری خود برسد. این کار به طور معمول توسط دپارتمانی در داخل شرکت انجام می شود – تعیین اهداف خاص برای تیم محصول، فروش و بازاریابی، عملیات، فناوری، مالی و منابع انسانی. به عنوان مثال، هدف تجاری می تواند “بهبود روحیه شرکت” باشد و هدف اداره منابع انسانی برای پشتیبانی از این هدف می تواند “ارائه مزایای جدید برای کارمندان” باشد. شما باید تمام اهداف دپارتمان را به مواردی محدود کنید که دپارتمان در هر سال بتواند آن را جمع بندی کند. و، این اهداف باید SMART باشند – خاص، قابل اندازه گیری، قابل دستیابی، متمرکز بر نتایج و محدود به زمان.

6. نیازهای کارمندان، بودجه و تأمین منابع مالی را تعیین کنید.

زمانی که تمام نیازهای دپارتمان تعریف و تعیین شد، اکنون می توانید آنها را در یک برنامه سازمانی، ساختار سازمانی و بودجه متمرکز کنید. اگر منابع مالی لازم را برای دستیابی به برنامه نداشته باشید، یکی از دو گزینه را دارید: (1) اهداف خود را به گونه ای کاهش دهید که بتوانید راحت تر از عهده آن برآیید. یا (2) سرمایه مورد نیاز برای دستیابی به برنامه کامل خود را جمع آوری کنید.

نتیجه گیری

امروزه تعداد زیادی از شرکت ها برای موفقیت در کسب و کار خود از برنامه ریزی استراتژیک برای تدوین و اجرای تصمیمات مؤثر استفاده می کنند. در حالی که زمان، تلاش و پول کمتری صرف می شود، یک برنامه استراتژیک فکر شده رشد و پیشرفت و دستیابی به هدف را بهتر و سریع تر می کند.

 

منابع

http://www.nmac.org/wp-content/uploads/2015/04/Strategic-Planning.pdf

https://corporatefinanceinstitute.com/resources

https://oxfordre.com/business/view/10.1093/acrefore/9780190224851.001.0001/acrefore-9780190224851-e-128

 

5 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *