1  شفافیت در برقراری ارتباط

برای تصمیم گیری درست، انگیزش افراد و عملکرد بهتر، اهداف سطح بالا باید به طور شفاف در کل سازمان درک شود. رهبران باید هم چرایی و هم چگونگی را در نظر داشته باشند. افراد برای انگیزش نیاز دارند که بفهمند چگونه اهدافشان به ماموریت سازمان مرتبط است. و این فرآیند شفاف سازی OKRهای سطح سازمان نمی تواند محدود به جلسات فصلی باشد و به صورت پیوسته این کار باید انجام شود.

2  مراقبت و بهبود نتایج کلیدی

اهداف بیشتر جهت دهنده هستند و نتایج کلیدی بیشتر اجرایی و کمی هستند. همانطور که پیتر دراکر گفته است برای اطمینان از رشد، «یک مدیر باید قادر به اندازه گیری عملکرد و نتایج اهداف باشد.»

اگر یک هدف درست تعریف شده باشد، 3 تا 5 نتیجه کلیدی برای رسیدن به آن کافی است و هر نتیجه کلیدی باید چالش برانگیز باشد تا فرد به اندازه کافی برای آن تلاش کند.

3  چه چیز، چگونه و چه وقت؟

با توجه به اینکه OKRها سیستم برنامه ریزی را متحول می کند، اجرای آن در سازمان ها می‌تواند به صورت تدریجی باشد، بدین صورت که به طور موازی اهداف کوتاه مدت در جهت تحقق اهداف بلندمدت و سالانه تعریف شوند و همچنین تعریف OKRها به صورت تدریجی به فرآیندی مشارکتی تبدیل شود.

تعیین بازه های زمانی دقیق، تمرکز و تعهد ما را افزایش می دهد و ما را به جلو سوق می دهد. با توجه به تجربیات بدست آمده و شرایط امروزه دنیا، بازه های سه ماهه بهترین انتخاب است.

هیچ تعصبی نسبت به اینکه بازه های زمانی سه ماه باشد وجود ندارد، یک شرکت ممکن است بازه های شش ماهه در نظر بگیرد و یک شرکت تازه کار از بازه های ماهانه استفاده کند. بهترین کار این است که با محیط و فرهنگ کسب و کار شما متناسب باشد.

4  تعریف نتایج کلیدی به صورت دوتایی

یک نکته مهم در تعریف اهداف و نتایج کلیدی این است که به عوامل حیاتی و ضروری کسب و کار توجه شود. به طور مثال شرکت خودروسازی فورد با تغییر مدیرعامل محصول جدیدی را با اهداف سرعت ورود به بازار، کم مصرف بودن و قیمت پایین تولید کرد. این اهداف مشخص و چالش برانگیزی بودن ولی در نبود ویژگی های دیگر مانند ایمنی به شکست خیلی بزرگی تبدیل شد و برند و شهرت شرکت را تحت تاثیر قرارداد.

هرچه OKRهای شما بلندپروازانه تر باشد، ریسک نادیده گرفتن عوامل حیاتی بیشتر است. یکی از راه حل ها، نوشتن دوتایی- دوتایی نتایج کلیدی هست که درکنار نتایج کمی، کیفیت هم تضمین گردد. یعنی برای هر نتایج کمی حتما نتیجه کمی هم نوشته شود

5  انتخاب چیزهای خوب و عدم اتلاف وقت برای انتخاب عالی ها

در فرآیند هدفگذاری شاید بتوان با صرف ساعات بیشتر، OKRهای بهتری را تعریف کرد ولی به قول ولتر “اجازه نده عالی دشمن خوب باشد”. توجه داشته باشید OKRها می توانند پیوسته بازبینی شوند و حتی کنار گداشته شوند.

نکات مهمی که باید در تعریف نتایج کلیدی به آن توجه کرد این است که نتایج کلیدی باید مختصر، معین و قابل اندازه گیری باشند، ترکیبی از کمیت و کیفیت را نشان دهند و درنهایت تکمیل نتایج کلیدی باید هدف را محقق کند.

6  هر چه اهداف و نتایج کلیدی کمتر باشد بهتر است

در بیشتر موارد تعداد مناسب OKRهای سه ماهه بین 3 تا 5 است. اهداف بسیار زیاد می تواند تمرکز ما را از چیزی که مهم است به هم بزند. تنها چیزی که باعث برتری سیستم OKR می شود، تمرکز است. هر زمانی که تعهد جدیدی ایجاد می شود، فرصت انجام کار دیگری از دست میرود و این به خاطر محدودیت در منابع است. افرادی که برنامه ریزی می کنند باید جرات، صداقت و نظم کنار گذاشتن کارها را داشته باشند و قدرت نه گفتن داشته باشند.

OKRها لیستی از آرزوها و وظایف نیستند، آنها یک دسته از مهمترین اهدافی هستند که با دقت انتخاب شده اند. گرو می گوید: ”هنر مدیریت انتخاب دو یا سه فعالیت از بین همه فعالیت هایی می باشد که قدرت تمرکز را ایجاد می کند”. و یا همانطور که لری پیج گفته بود: ”سازمان های برتر منابع بیشتری را در اختیار اهداف کمتری قرار می دهند”.

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *